Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش جماران؛ به نقل از روزنامه اطلاعات، استاد نقویان از عالمان و واعظان نامور و متخلقی است که با زبانی رسا و مردمی سخن می‌راند و صادقانه از مشکلات و ریشه‌هایش می‌گوید و تا می‌تواند، راه حل نیز نشان می‌دهد. آنچه در پی می‌آید، تلخیصی است از گفتگوی نسبتاً مفصل نشریه «حیات معنوی» با ایشان:

ارزیابی کلی‌تان از وضعیت اخلاقی جامعه چیست؟

فکر می‌کنم اوضاع اخلاقی جامعه ما مطلوب نیست؛ آن را بحرانی نمی‌دانم، ولی مطلوب هم نیست.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در طبقه‌بندی حالت‌های جسمانی ما باید وضعیت‌مان را بیمارگونه فرض کنیم که در بعضی بخشها سالم هستیم و وضع خوب و مطلوبی داریم، اما در بسیاری از قسمت‌ها هم اوضاع‌مان بیمارگونه است. شاخص‌ها روشن است و آمارها نیز شاید همین را می‌گوید. وقتی که ریاست قوه قضائیه آمار می‌دهد در سال حدود ۱۵میلیون پرونده ورودی به این قوه داریم، این یک شاخص است. خودمان هم وقتی به دور و اطراف‌مان و به رفتارهای اجتماعی مردم در اداره‌ها، کوچه و خیابان، اتوبوس، شیوه رانندگی، رفتارهای همسایگی، بیمارستان، بازار، در نوع خرید و فروش و تعاملات اجتماعی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که وضعیت خوبی نداریم.

یکی از شاخص‌ها، «معیارهای دینی و اسلامی» است. وقتی در آیات و روایات، رفتار ائمه را مطالعه می‌کنیم و دستورهای دینی و مقیاس‌ها را به دست می‌آوریم و آنها را با آمارهای جامعه و با رفتارهای اجتماعی می‌سنجیم، می‌بینیم که نسبت به آن دستورها و شاخص‌ها، جایگاه مطلوبی نداریم.

شاخص دیگر، «معیارهای جهانی» است. افرادی که با خارج از کشور و با مردم سایر ملل تعاملات و ارتباطاتی دارند، می‌بینند آنها وضعیت مطلوب‌تری دارند. پایبندی مردم کشورهای پیشرفته به قانون و مراعات حقوق یکدیگر در همسایگی، رانندگی، اداره‌ها و در سایر امور، بیشتر از ماست. البته ممکن است کسی بگوید که ما از عراق و سوریه و افغانستان و چند کشور دیگر جلوتریم، اما این کشورها ملاک سنجش نیستند. ما امروز همچنان که دلمان می‌خواهد موبایلمان همان باشد که در آمریکاست، اتومبیلی که سوار می‌شویم بهترین اتومبیل اروپایی باشد، و ساختمانی که در آن می‌نشینیم، ضد زلزله باشد و آخرین قوانین مهندسی عمران در ساختش به کار رفته باشد، طبیعتاً وقتی که آمارهای اخلاقی را بررسی می‌کنیم، دلمان می‌خواهد شاخصی که مردم سوئیس و فنلاند در اخلاقیات و آموزش و پرورش دارند، ما هم داشته باشیم.

ما باید خود را با کشورهای پیشرفته مقایسه کنیم؛ زیرا سطح استعداد مردم ما و سطح سرمایه‌های طبیعی و ارزش‌های افزوده جامعه ما همتراز شاخص‌های جهانی است. ایرانی‌ها در بسیاری از مراکز علمی دنیا حضور دارند و آنجا را اداره می‌کنند. اینها نشان زمینه‌ها و ظرفیت‌ آنهاست. ما نمی‌توانیم شاخص‌های جهانی را در زمینه اخلاق اجتماعی و رفتارهای مدنی نادیده بگیریم و خود را با چند کشور عقب‌افتاده مقایسه کنیم. در دستورهای دینی هم گفته شده است که در اخلاق، همیشه نگاهتان به بالا باشد و در مسائل معیشت شخصی، نگاهتان به پایین‌تر از خودتان. به‌ خاطر اینکه انسان به یأس و ناامیدی و طغیان و سرکشی نرسد و روحیه شکرگزاری را از دست ندهد. وقتی که می‌سنجیم، می‌بینیم جوامع دیگر از نظر اخلاقی، از ما جلوترند و در این جهت بسیار نقص داریم و باید جبران کنیم.

مهمترین نقاط مثبت و منفی اخلاقی جامعه ما در چه عناوینی خلاصه می‌شود؟

ما مردمی با زمینه‌هایی از اصول مثبت اخلاقی هستیم؛ مثلاً مهربانی در جامعه ما یک اصل مشهور و پذیرفته شده است و در موقعیت‌های خاص به آن عمل می‌شود. شاخص‌هایی که در دوران دفاع مقدس داشتیم، نشانة این ایثارگری و گذشت و مهربانی بود و حتی کسانی که نمی‌توانستند به جبهه بروند، در سایر زمینه‌ها همکاری می‌کردند. الان هم وقتی حادثه‌ای رخ می‌دهد و سیل و زلزله‌ یا حوادث غیرمترقبه‌ای پیش می‌آید، مردم حضور جدی دارند و شخصیت‌های هنرمند و ورزشی برای کمک پیشقدم می‌شوند. اینها زمینه‌هایی است که سطح اخلاقی جامعه را نشان می‌دهد که آمادگی این را دارد که در جهاتی گوی سبقت را از دیگران برباید. یا مراسم‌هایی که مردم در محرم، تاسوعا و عاشورا و در ماه مبارک و سایر مراسم مذهبی می‌گیرند و هزینه می‌‌کنند، غذا می‌پزند و میان مردم و نیازمندان توزیع می‌کنند، یا افطاری‌های سنگین می‌دهند، همچنین خیریه‌های فراوانی که داریم، همگی نشان از قوّت اخلاقی است. با اینکه در این سالها خود مردم در وضعیت رکود اقتصادی هستند، ولی باز می‌بینیم که خیریه‌ها و صندوق‌های قرض‌الحسنه فعالند و افراد نیکوکار در وصیت‌نامه‌ خود به این امور توصیه می‌کنند. همین امروز صبح، خانواده‌ای مرا دعوت کرده بود که چگونه «ثلث مال» پدر متوفی‌شان را به خیریه‌ها تقدیم کنند، خود افراد خانواده‌ هم علاوه بر ثلث، در نظرشان بود کمک کنند. اینها نقاط قوت است.

نقاط ضعف ما هم در مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مشخص است؛ مثلا ما در زمینه تعاملات اجتماعی به‌شدت ضعف داریم، مردمی هستیم که به‌سرعت واکنش‌های عصبی نشان می‌دهیم و تصمیمات عصبی می‌گیریم و نمی‌گذاریم مقداری خشممان فروکش کند، بعد تصمیم‌ بگیریم. ما در پوزش‌خواستن خیلی مشکل داریم و وقتی فهمیدیم اشتباه کردیم، حاضر نیستیم پا پیش بگذاریم و عذرخواهی کنیم؛ حداکثر کاری که می‌کنیم، این است که رها می‌کنیم، لازمه‌اش این است که دل طرف را به دست بیاوریم و عذرخواهی کنیم و رنجش را جبران کنیم، ولی این کار را نمی‌کنیم؛ مثلا اگر کسی به ماشین پارک‌شده زد، آیا حاضر است بایستد و صاحب آن ماشین را پیدا کند و شماره‌ای بگذارد که این خطا از من سر زده و این شماره من است، حاضرم خسارت بپردازم؟ نمی‌گویم نیست، حتماً هست و برای خود من هم پیش آمده که ماشینی زده و ایستاده و جبران کرده، ولی بسیار اندک است.

اگر فقط یک هفته ستون حوادث روزنامه‌ها را بخوانیم و آن را شاخص قرار دهیم، آنگاه به نقاط ضعف شدید اخلاقی و اجتماعی پی می‌بریم. ما افرادی را سراغ داریم که ساکن خارج از کشورند، ولی حاضرند مازاد نیاز زندگی‌شان را در ایران و برای امور خیریه و کمک به نیازمندان هزینه کنند و در ساخت مراکز درمانی، فرهنگی و تولیدی مشارکت جدی داشته باشند، اما ناسالم‌بودن فضا و ناهنجاری‌های اخلاقی و پیچ‌و‌خم‌های فراوان اداری، مانع از این حضور می‌شود. در اتریش مردی کاملا مذهبی و متعهد را دیدم که یک مرکز درمانی تأسیس کرده بود. او زمان جنگ اهل جبهه بود؛ گفتم: «با این زمینه‌های مذهبی، چرا در ایران این کار را نکردی؟» گفت: من می‌خواستم در ایران کار کنم و دستورش را هم از رئیس‌جمهور وقت (آقای هاشمی رفسنجانی) گرفتم، ولی اولین اداره‌ای که رفتم، رشوه خواست؛ در حالی که من واقعاً نیت خیر و خدمات‌رسانی داشتم و اهل رشوه‌دادن نبودم، همین باعث شد که اینجا بیایم. در اینجا من نه یک ریال رشوه دادم و نه کسی از من چیز اضافی خواست و نه مانعی برای این کار ایجاد کردند.

شاید بیش از ۹۰ درصد کسانی که در خارج از کشور امکانات فرهنگی، درمانی و اقتصادی ایجاد کرده‌اند، وقتی با مانعی در کشور مواجه شدند، به خارج رفتند. آنها می‌خواستند در کشورشان کار و تولید کنند؛ اما موانعی مجبورشان به مهاجرت کرد، یعنی تمایلات ایرانیان به خارج از کشور، اولیه و بالذّات نیست، بلکه ثانویه و بالعرض است. ما باید این زمینه‌ها را بشناسیم و آنها را رفع کنیم. پس نقاط قوّت فراوانی داریم که می‌توانیم با آنها کارها را شروع کنیم و ناامیدانه حرکت نکنیم، نقاط ضعف فراوانی هم داریم که باید ریشه‌هایش را بشناسیم و برطرف کنیم تا بتوانیم جامعه سالم و الگو ارائه کنیم.

با وجود سنت دینی بسیار غنی و فرهنگ ملی افتخارآمیز و استعدادهای سرشار، چرا به این وضعیت دچار شدیم؟ ریشه‌هایی که این وضعیت را ایجاد کرده، کدامند؟

اولا: بسیار مهم است عللی که ما را به اینجا رسانده، ریشه‌یابی کنیم و ثانیا: این علل را طبقه‌بندی کنیم و مهمترین آنها را بشناسیم. بعضی می‌گویند: «اصلا کاری نداشته باشیم که ریشه‌های ما چیست و چه مردمی بودیم و چه فرهنگی عمیقی داشتیم و ریشه این درخت کجا بوده، بلکه کافی است که بدانیم اکنون میوه‌های ما لک‌دار و کرم‌زده هستند و دارد می‌پوسد!» این نظر، درست نیست. بالاخره آن ریشه‌هاست که این میوه‌ها را می‌دهد و ما امروز به رخ دنیا می‌کشیم. این ریشه‌ها مهم هستند؛ ملتی که این ریشه‌ها را ندارد، به درخت بزک‌کردة مصنوعی می‌ماند که زیباست و اندکی هم برگ و بار دارد، اما ملتی که ریشه و عمق و فرهنگ چندهزار ساله و شخصیت‌های قابل عرضه برای مردم جهان دارد، باید به ریشه‌هایش توجه کند.

با داشتن آن ریشه‌ها، چرا به اینجا رسیدیم؟

نگذاشتند آن ریشه‌ها به بار بنشیند! سالی در منطقه فردوس مشهد، سرمای سختی به باغها زد و مردم مجبور شدند درختانشان را «کف‌بُر» کنند؛ یعنی درخت‌ها را از حدود یک وجب بالای خاک، بریدند. من از باغداران پرسیدم: «علت این کار چیست؟» گفتند: «این درخت‌ها هنوز ریشه‌هایشان سالم است و کف‌بُر کردن آنها باعث می‌شود که دوباره رشد کنند.» اکنون درخت فرهنگ و اجتماع ما کف‌بر شده و فعلا آن زیر است و بالا نیامده و در کنارش ریشه‌های دیگری بالا آمده است!

ریشة اول، مدیران جائر: شاید بتوانم بگویم مهمترین ریشه فاسدی که در این کشور رشد کرده، مدیران جائر، تندخو و بداخلاق و فاسد است که رشد کرده و به درخت پهناور و تناوری تبدیل شده و در خانه‌ همه ایرانی‌ها یک شاخه‌اش هست. می‌گویند در بهشت، درخت طوبی هست که ریشه‌اش در خانه پیامبر و امیرالمؤمنین است و یک شاخه از آن به خانة همة‌ مؤمنان رفته است. دقیقاً برعکسش اینجاست؛ یعنی اخلاق خانی، اخلاق شاهی، کدخدایی، زورگویی و زیاده‌خواهی در میان ماست. هر زمان که یک ایرانی به قدرت رسید، می‌بینیم که آن اخلاق زود در او رشد می‌کند. تا به قدرت نرسیده، آدم خوبی است، انسان خیلی شریف و مهربان و دوست‌داشتنی و فقیردوستی است، اما تا قدرت پیدا کرد، اخلاق و رفتارش عوض می‌شود!

امیرالمؤمنین فرمود: «النّاس بأمرائهم أشبه منهم بآبائهم: مشابهت مردم به امیران و حاکمان‌شان، بیشتر از مشابهت آنها به پدرانشان است. هیچ‌وقت در این کشور، حافظ و سعدی و مولوی حاکم نبوده‌اند، در تاریخ اسلام هم بعد از رسول خدا(ص) ما تنها چهار پنج سال حکومت علوی داشتیم. مهمترین ریشة بداخلاقی و تندخویی و دوری گرفتن از فضائل اخلاقی را باید در این بخش ببینیم.

امروز هم که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم مردم از مدیران خاطرات خوش‌اخلاقی اندکی دارند، نمی‌گوییم اصلا ندارند، در مقابل خاطرات ناسالم و ناخوش، خاطرات خوش آنها کمتر است. آن وقتی که مردم نامه به‌دست پیش فلان مسئول می‌روند، مهم است. امروز در همین شاخص‌های هنجاری دنیا، مردم نامه به دست پیش رئیس‌جمهور یا وزیر و وکیلشان نمی‌روند، بلکه شکلهای دیگری دارد.

آقای هادی غفاری برایم نقل می‌کرد: زمانی که نماینده مجلس بودم، همراه دو سه نفر از نمایندگان به یکی از کشورهای اروپایی رفتیم و ملاقاتی با یکی از مسئولان آنجا داشتیم. لحظه‌ای که داشتیم وارد جلسه می‌شدیم، اتفاقاً با مسئول آن کشور در یک زمان وارد شدیم؛ اما دم در ورودی، مردی با گوجه یا تخم‌مرغ گندیده به او حمله کرد و لباس این آقا آلوده شد و اوضاع به‌هم ریخت. آن آقا رفت و لباسش را عوض کرد و آمد، مدتی طول کشید و جلسه که به آرامش رسید، پرسید: «کسی که این کار را کرد، کجاست؟» گفتند: «دستگیرش کردیم.» گفت: «بیاورید»، آوردند، پرسید: «چرا این کار را کردی؟» گفت: «من چند روز است به فلان اداره می‌روم، اما کارم را راه نمی‌اندازند.» آن آقا گفت: «به من چه ربطی داشت؟» گفت: «این اداره زیرمجموعۀ شماست، پس ما به کی بگوییم؟» گفت: «راست می‌گوید، سریع زنگ بزنید رئیس آن اداره بیاید.» خیلی طول نکشید که رئیس آن اداره آمد (جلوی ما که نمایندگان کشور دیگری بودیم و برای مذاکره آمده بودیم، این اتفاقات می‌افتد) به آن آقا گفت: «ایشان می‌گوید یک هفته است به اداره شما می‌آید، اما کارش را راه نمی‌اندازید، چرا؟» رئیس آن اداره زبانش بند آمد، سپس به رئیس آن اداره گفت: «خم شو و پای این آقا را ببوس!» رئیس اداره خم شد و پای آن آقا را بوسید و گفت: «ایشان فردا می‌آید و کارش را راه بیندازید.» در اینجا بود که خود این آقا که تخم‌مرغ را زده بود، از این مسئول عذرخواهی کرد.

این یک نمونه رفتار حاکمان است. نمونه‌هایی را هم من خودم سراغ دارم که مستقیم دیده‌ام و یا افراد موثق برایم نقل کرده‌اند. دولت‌های پیشرفته، سیستم اجتماعی و حقوقی را به گونه‌ای طراحی کرده‌اند که اصلا مردم نیازی ندارند که مرتب برای گره‌گشایی از کار خود به مسئولان ارشد مراجعه بکنند؛ پرستار کارش را انجام می‌دهد و بیمار نیازی ندارد که رئیس بیمارستان را ببیند و بگوید پرستار و پزشک و مسئول آزمایشگاه شما، کارش را درست انجام نمی‌دهد، اصلا نیازی به این نیست و لذا بسیاری از مردم آنجا اصلاً مسئولان بالاتر را نمی‌شناسند. شما از مردم اروپا و آمریکا بپرسید که: «آیا می‌دانید وزیر کشاورزی کیست؟» می‌گوید: نه من کاری ندارم. من در بخش کشاورزی که می‌روم، این کارشناس کارم را انجام می‌دهد. مأمور بیمه یک پایش به «حقوق» بند است و پای دیگرش به «اخلاق»، نمی‌توان گفت همه مسائل، حقوقی است و ربطی به اخلاق ندارد؛ آن کارمند به گونه‌ای تربیت شده که هر دو جنبه را می‌بیند.

شما وقتی که پشت چراغ‌قرمز می‌ایستی و می‌توانی رد شوی، اما می‌ایستی با اینکه نه پلیسی هست و نه دوربینی، اینجا اخلاق وامی‌دارد که توقف کنی و حقوق طرف مقابل را مراعات نمایی، در عین اینکه حقوق و حق شهروندی و قانون نیز همین را می‌گوید. همه‌اش مواد قانونی نیست، بلکه ملاحظات اخلاقی هم کمک کرده است که به این کارمند بگویند تو باید حق این شهروند را در دادن بیمه مراعات کنی. در حالی که تمام تلاش برخی کارمندها این است که از حق شما بزند و معطل‌تان کند و لذا امروز اگر تصادفی کردید، کاری می‌کند که بتواند دوبرابر بگیرد تا به اندازة نیازی که دارد،‌ بردارد و این می‌شود رفتار غیراخلاقی!

به نظر من ریشۀ اول بی‌اخلاقی، در رفتار مدیران است که هر کسی به قدرت رسید، تقریباً همان اخلاق را پیدا می‌کند و اصلا شده یک سیستم فراگیر و بیماری عجیب و غریبی که همه کسانی که تا به قدرت نرسیده بودند یک‌جور حرف می‌زدند، بعد از به قدرت رسیدن هم جور دیگر. ساختار به گونه‌ای است که هر کسی بر آن صندلی نشست، آن مدح و ستایش‌های فراوان، او را از حرکت صحیح بازمی‌دارد. دستگاه طوری عمل می‌کند که مدیر کم‌کم از مردم جدا بشود. مسئولی که از بخش ویژه خیابان می‌رود، هیچ‌وقت نمی‌تواند مشکل ترافیک را حل کند، چون او حداکثر ترافیک را دیده و در ماشین خودش شیشه‌ها را بالا کشیده و به احتمال قوی در حال مطالعه مشکلات مردم است، ولی نمی‌تواند حل کند، چون او باید در همین ترافیک قرار بگیرد تا بفهمد ترافیک نفس‌گیری که زن باردار در آن می‌‌میرد یا بچه‌اش مرده به دنیا می‌آید و پزشک جراح به اتاق عمل نمی‌رسد، یعنی چه؟ امیرالمؤمنین در نامه به عثمان بن حنیف فرمود: «أاقنع من نفسی بان یُقال هذا امیرالمؤمنین و لا اُشارکهم فی مَکاره الدّهر»: آیا بسنده کنم به این که به من امیرالمؤمنین بگویند، ولی شریک دردهای مردم نباشم؟ ساختاری که ما تشکیل دادیم، مسئولان را از شریک مردم بودن جدا می‌کند؛ برای مثال اگر یکی از آنها مریض شود، او را به قسمت ویژه بیمارستان می‌برند. این ساختار فساد‌پرور است، پس من هم تلاش می‌کنم که اگر در یک فضای امن مسئولیت پذیرفتم، رفت و آمدم، کار پزشکی و اداری‌ام به راحتی انجام شود. طبیعت آدمی این است که کم‌کم غرق می‌شود و به قول مولانا:

اندک اندک خشک می‌گردد نهال

اندک اندک می‌ستانند آن جمال

در این ساختار، اگر شهیدرجایی هم می‌ماند، یا همین‌طور می‌شد، یا از آن کنار می‌رفت! این روحیۀ خانی و اخلاق پادشاهی، پاسخگوی دردهای مردم نیست. سعدی در دو اثر جاودانۀ «گلستان» و «بوستان» روش حکمرانی صحیح را به‌زیبایی ترسیم کرده است. او چون نمی‌توانسته با پادشاهان زمانه خود، مواجهه مستقیم داشته باشد، لذا در قالب داستان‌ها و حکایت‌هایی که خودش ساخته، مطالب را آورده است. انوشیروان کجا بود که به پسرش در مقدمه بوستان این حرفها را بزند که: «مردم بیخ و ریشه هستند و تو شاخه‌ای، یادت باشد که مردم ریشۀ درخت حکمرانی هستند و تو نگهدار درویش باش،‌ نه در بند آسایش خویش باش!» سعدی خودش این حرفها را زده است، اما از زبان انوشیروان تا بیشتر اثر بگذارد و پادشاه به خودش بگوید: عجب! نوشیروان به فرزندش این حرفها را زده، پس ما هم این کارها را بکنیم. من فکر می‌کنم مهمترین ریشه بداخلاقی مردم، در اخلاق و رفتار مدیران است.

بی‌عدالتی: دومین ریشه در نبود عدالت در جنبه‌های مختلف است، عدالت در جامعه ما بسیار کم‌رنگ است. مهمترین بخش عدالت، «عدالت اقتصادی» است. ما عدالت اقتصادی نداریم و آمارها از اختلاف سطح معیشت مردم حکایت می‌کند. جایی که نان نیست، اخلاق هم نیست و من نمی‌توانم بروم به عنوان مبلّغ دینی، از خدا و دین حرف بزنم. یک بار ریاست محترم حوزه علمیه فرموده بودند که: «ما الان چند میلیون نفر حاشیه‌نشین داریم و اینها نیاز به مبلّغ و روحانی دارند.» من نوشتم: «اینها پیش از مُبلّغ نیاز به مَبلغ (پول) دارند!» وقتی عدالت اقتصادی نباشد، شما دنبال چه هستید؟ سعدی می‌گوید:

شب چو عقد نماز می‌بندم

چه خورد بامداد فرزندم

یعنی در نماز نمی‌توانم حضور قلب داشته باشم، چون به فکر اجاره‌خانه‌ام که آخر ماه آیا می‌توانم بدهم؟ می‌توانم قسط این پرایدی را که با آن کار می‌کنم، بدهم؟ می‌توانم فلان مشکل تهیه اوّلیات فرزندم را بدهم؟ این دغدغه‌‌ها خود به خود بداخلاقی می‌آورد و روابط اجتماعی را تیره می‌کند.

خیال می‌کنند فقط کفر اعتقادی است که ای کاش کفر اعتقادی بود، ولی کفر اخلاقی نبود،! آن چیزی که بیشتر لطمه عینی به جامعه می‌زند، کفر اخلاقی است؛ یعنی اخلاق‌ها ویران می‌شود، اخلاق خوب، دگرگون می‌شود، اخلاق با همسر و فرزند و همسایه، همکار، خریدار و فروشنده فاسد می‌شود. قرار نبود در خرید و فروش‌ها این همه کلاه سر هم بگذاریم، چرا این‌طور شد؟

ما «عدالت سیاسی» و «عدالت اخلاقی» نداریم. عدالت اخلاقی یعنی هر کسی که این رفتار را کرد، مجازات و محاکمه بشود و به گروه و باندش توجه نکنیم. «عدالت خبری» نداریم، نمی‌دانیم اخباری که منتشر می‌شود، آیا برای همه یکسان منتشر می‌شود؟ توده مردم آنقدر با اخبار متناقض داخل و خارج مواجه می‌شوند که دچار سرگردانی می‌شوند.

این‌که قرآن فلسفه حکومت‌ها را اجرای عدالت دانسته و امیرالمؤمنین سرلوحه حکومتش عدالت است، به دلیل اهمیت این موضوع است. امیر مؤمنان در مرتبه بالاتر می‌فرماید: عدلِ تنها نیز کافی نیست، بلکه عدالت باید معطوف به محبت باشد، چون اگر می‌توانی با لطف و محبت مردم را دوست داشته باشی، تازه می‌توانی عدالت برقرار کنی، و الا نمی‌توانی، عدالت فقط یک ترازوی خشک و خشن نیست.

بعد همین طوری پله پله می‌آید تأثیر یک معلم بر دانش‌آموزانش، تأثیر استاد دانشگاه بر دانشجویانش، تأثیر پدر و مادر بر فرزندانش، تأثیر روحانی مسجد بر مأمومینش، تأثیر کدخدا بر مردم ده، تأثیر یک فیلم بر جامعه و همین‌طور.

پس ریشه اصلی مشکلات دو چیز است: یکی اخلاق جائرانۀ مدیران و دیگری نبود عدالت. اگر این دو ریشه را بشناسیم و درصددِ رفع آن برآییم تا حاکمان به‌راستی خادم باشند بدون هیچ امتیازی. شهیدمطهری مطالب عمیقی می‌گفت و می‌‌نوشت و حالا به عمق آنها پی می‌بریم. ایشان می‌گوید: میان مردم و مسئولان نباید حجاب و پوشیدگی باشد؛ یعنی حاکمان آن‌طرف و مردم در طرفی دیگر، حاکم باید در بین مردم و در دسترس مردم باشد. بعد خودش می‌گوید: ممکن است ترورش کنند، می‌گوید ترورش کنند. اگر تو نمی‌توانی در بین مردم باشی، به خیال اینکه تو را ترور می‌کنند، نباید حاکم بشوی، اگر این جرأت و توان را داری که ترور شدنت را فدای حضور در جامعه بکنی، نه اینکه حضور را فدای ترور شدنت و بگویی من چون ممکن است ترورم بکنند و ممکن است یکی فحشم بدهد یا یکی به سرم بزند و گارد امنیتی نتواند جواب بدهد، پس قید در بین مردم بودن را می‌زند. شهیدمطهری از منظر دین و از منظر هنجارهای اجتماعی پذیرفته‌شده دنیا سخن می‌گفت.

حالا اگر اساس بداخلاقی‌ها را به نوع رفتار مدیران ارشد یا نبود عدالت برگردانیم، تبعاً آنچه به عنوان راه‌حل برای عبور از این بداخلاقی‌ها و افزودن به نقاط قوت و کاستن از نقاط ضعف به نظر می‌رسد در همین مقوله است و از این جنس خواهد بود.

اصلاح باید از رأس شروع شود و حاکمان و مدیران در عمل، ورزیده شوند، تئوری فایده ندارد. اگر به من بگویند هر هفته بیایید و برای وزرا و مدیران عهدنامه مالک اشتر را بند به بند بخوانید و توضیح بدهید، ثمربخش نیست. اتفاقاً در یکی از این دولت‌ها یک مدرس اخلاق به هیأت دولت می‌رفت و اخلاق درس می‌داد، اما تأثیری ندیدیم. وزیر عملاً باید ببیند که رئیس‌جمهور در دسترس مردم است و پایند به عدالت اجتماعی است.

اگر خواستیم راه برون‌رفت از فسادها را بیابیم، باید ریشه‌ها را بشناسیم. کسی ممکن است بگوید ریشه‌ها اینها نیست، بسیار خوب، شما ریشه‌ها را بشناسید. کسی نگوید امیرالمؤمنین هم پنج سال حاکم بود، پس چرا جامعه اصلاح نشد؟ ما وقتی می‌گوییم اخلاق حاکمان در جامعه‌ای که سالها جامعه کج‌رفته و کجی‌هایی در آن نهادینه شده، با پنج سال (آن‌هم پنج سالی که بیشترش در جنگ می‌گذرد و در چهار سال و نیم، سه جنگ داخلی کمرشکن به او تحمیل می‌شود) که جامعه اصلاح نمی‌شود، شما باید تناسبات را در نظر بگیرید. حکومتی که در شهر کوفه هنوز مردم علی را نمی‌شناسند. ابن‌ابی الحدید می‌گوید: حضرت به بازار که می‌رفت، آن جوان نمی‌دانست ایشان امیرالمؤمنین است! طی چهار سال و نیم می‌شود برای مردم لوله‌کشی آب کرد، ساختمان‌ها را تا حدودی مقاوم نمود، خیابان‌های عریض ساخت، اینترنت آورد، ولی نمی‌توان فرهنگ را درست کرد، چون فرهنگ‌سازی، امری زمان‌‌بر است.

هر چیزی در گرو زمان متناسب خودش است. طفل باید دوره طفولیت را بگذراند و نمی‌توان همان روز اول از او توقع رفتار جوان را داشت. آدمی که می‌رود در باشگاه بدنسازی، باید چند ماه تمام تمرینات باشگاه را انجام بدهد و دستورهای غذایی را رعایت کند و بعد از شش ماه ورزیده می‌شود، اما با چند هفته ورزش نمی‌تواند بگوید: چرا بازوی من ورزیده نشده است؟

اروپا مگر چندماهه درست شد؟ اروپایی که تاریخش پر از سیاهی و تباهی است، ۱۵۰ سال طول کشید تا قانونمند شد و تازه امروز هم می‌بینیم که تا فشار قانون برداشته می‌شود، دوباره برخی از همین‌ها به دوران بربریت برمی‌گردند! آنها این دوره را طی کردند تا به اینجا رسیدند و ما هم باید این زمان را طی کنیم، منتها ما با آن ریشه‌ها و زمینه‌های خوبی که داریم، زودتر می‌توانیم برسیم.

مسیر و روندها را به کدام سمت می‌بینید؟ سمت اخلاقی‌ترشدن و یا بی‌اخلاقی بیشتر؟

روند کلی را به سمت بهترشدن می‌بینیم. شاعر گرانقدر ما پروین اعتصامی سروده است:

هزار نکته ز باران و برف می‌گوید

شکوفه‌ای که به فصل بهار در چمن است

هم از تحمل گرما و قرنها سختی است

اگر گهر به بدخش و عقیق در یمن است

ممکن است کسی بگوید تا این حکومت با همین سبک و سیاق است، ما امیدی نداریم! این خیلی نگاه سطحی است. ما امروز را که چهل و اندی سال از انقلاب می‌گذرد، نگاه می‌کنیم، می‌بینیم نسبت به حدود سی سال قبل خیلی پیش رفته‌ایم. در یک روند کلی نباید با میکروسکوپ نگاه کنیم، بلکه باید با تلسکوپ مسائل جامعه‌شناختی را بنگریم. با تلسکوپ که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم روندمان رو به ‌رشد و اصلاح است و مسئولان رفته‌رفته به اشتباهاتشان واقف می‌شوند؛ برای نمونه روند فرمایشات رهبری و رفتار مسئولان را ببینید: مسئولی که سر کار می‌آید، تصور اولیه مردم این است که اگر او آمد، کار را اصلاح می‌کند، نه چون این از حزب ماست و نه چون این از گروه ماست، به ‌‌انگیزه اصلاح امور به او رأی دادند. ممکن است بعد که سر کار آمد، خراب کند، ولی دید مردم این بوده که به او رأی دادند و این یعنی داریم می‌رویم به سمت اصلاح. این‌که امروز وقتی مسئولی برکنار می‌شود، محاکمه می‌شود و اطرافیانش محاکمه می‌شوند، یعنی رو به اصلاح و رشد هستیم. کسی که رئیس قوه‌ای بوده و وقتی برکنار می‌شود، مورد اتهام قرار می‌گیرد و در جامعه می‌گویند این اشتباهات این رئیس قوه بوده و حاکمیت و قدرت حاکم هم از او دفاع نمی‌کند و یا اگر دفاع می‌کند، دفاع محکمی نیست، این یعنی اصلاح.

ما داریم به سمت اصلاح می‌رویم، ولی باید توجه کرد که اصلاح فرهنگی جامعه متکثری مثل ایران، کاری در حد اعجاز است. ما امروز جوانه‌های آن اعجاز را می‌بینیم و کسانی که دید عمیق‌تری دارند و جامعه را با نگاه دقیق‌تری بررسی می‌کنند، چنین مژده‌ای به جامعه می‌دهند. مردم باید صبوری کنند و البته هزینه هم دارد و ممکن است کسی بگوید نسل ما که سوخت! چه اشکالی دارد؟ دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما بکاریم و دیگران بخورند. این قانون هستی است، مگر مردم فرانسه یک‌شبه به اصلاحات مطلوب رسیدند؟ خیر. بسیاری از مردم و آزادی‌خواهان کشته شدند، حبس و زجر کشیدند تا امروز یک روزنامه‌نگار چنان قدرت دارد که می‌تواند علیه رئیس‌جمهور اقامه دعوا کند و آبروی او را ببرد. اینها یک‌شبه به دست نیامده، بلکه از تونل‌های سختی گذاشته‌اند. پروین اعتصامی می‌گوید: اگر امروز این شکوفه می‌درخشد، برف و باران‌هایی را پشت سر گذاشته و این‌هم قانون الهی است که تا خودتان نخواهید، چیزی عوض نمی‌شود: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بالنفسهم» (رعد، ۱۱)؛ یعنی هزینه‌های اصلاح جامعه را باید بدهید و این‌طور نیست که از بالا حاکمی را برای شما بیاورم که دلخواه شما باشد. باید امیدوار باشیم، دستورهای دینی هم از ما امید خواستند، این‌که قرآن می‌فرماید: «و نُرید ان نمُنّ عَلی الذین استضعفوا فی ‌الارض» یعنی اینکه ناامید نباشید، واژه «نُرید» به نظرم تکوینی و یا معجزه‌وار نیست، بلکه به این معناست که خودتان باید به این نقطه برسید، بعد ما هم زمینه‌هایی را که دست ماست، فراهم می‌کنیم. قرآن می‌گوید وقتی حضرت مریم فرزندش را به دنیا آورد، یک زن زائو که توانی برایش نمانده و گرسنه هم شده، می‌گوید: «خدایا گرسنه‌ام.» خدایی که در محراب عبادت برای او غذا می‌آورد، حالا به این زن زائو و ناتوان می‌گوید: تو هم فعالیتی کن و درخت خرما را تکان بده: «و هُزّی الیک بجذع النخله تساقط علیک رُطباَ جنیّا»، این نخل را که مثل ستون است، تکانی بده، آن‌وقت باریدن رطب تازه در دامان تو در فصل زمستان از این درخت خشک با من. به ‌قول مولانا:

خرّم آن باغی که بهر مریمان

میوه‌های نو، زمستان می‌رسد

رویاندن خرما بر تنه درخت خشکیده کار تو نیست، ولی تکان‌دادن درخت خرما و ریختن خرما، کار توست. ملت باید حرکتی به خود بدهد و ما امروز بعد از چهل و اندی سال، این حرکت را می‌بینیم؛ یعنی انقلاب آغازگر آن حرکت بود و تا این حرکت به آن میوه‌دهی مطلوب برسد، همت مردم و نیز زمان می‌طلبد. رو به رشد و پیشرفت هستیم و از خدا می‌خواهیم که سرعت ما را زیاد کند و خودش هم به برکت خون مقدس شهیدان و نفسهای پاکی که به این انقلاب خورده، عنایتی کند و زودتر بتوانیم آن میوه را بچینیم.

*حیات معنوی (با تلخیص)

منبع: جماران

کلیدواژه: افغانستان سهام عدالت لیگ برتر لیگ قهرمانان مقدماتی جام جهانی واردات خودرو ویروس کرونا اینترنت ناصر نقویان افغانستان سهام عدالت لیگ برتر لیگ قهرمانان مقدماتی جام جهانی واردات خودرو ویروس کرونا رئیس آن اداره اخلاقی جامعه نگاه می کنیم خارج از کشور نبود عدالت رئیس جمهور آن ریشه ها جامعه ما ما امروز نقاط ضعف زمینه ها پنج سال شاخص ها آن آقا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۲۹۱۶۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یک شهر به دنبال بقای داماش گیلان

به گزارش “ورزش سه”، فوتبال گیلان همواره دچار مشکلات بزرگی بوده که شرایط را علیه تیم‌های آن که هر کدام به نوبه خود از محبوبیت ویژه‌ای برخوردار بوده‌اند شکل داده است. ملوان، داماش، سپیدرود، چوکا و … هر کدام به عنوان هویت یک بخش از جامعه در این استان، با اتفاقاتی در طول تاریخ مواجه بوده‌اند که علیرغم اقبال ویژه هواداری با شرایط سخت در لیگ کار را دنبال کرده‌اند.

در این فصل برخلاف ملوان بندرانزلی که توانسته  شرایط مطلوبی را دنبال کند، دیگر تیم‌های این استان با چالش بزرگی مواجه بوده‌اند. هرچند درباره ملوان نیز در طول تاریخ این موضوع قابل پیش‌بینی خواهد بود که در آینده احتمالا به مشکلات سریالی که با آن درگیر بوده، مواجه شود.

اکنون اما بحث در خصوص داماش گیلان است؛ تیمی که در ابتدای فصل با مشکلات بزرگی مواجه شد که اکنون در هفته‌های پایانی سرنوشتش را با خطر بزرگ سقوط همراه کرده است. نکته امیدوارکننده اما همان تعصب همیشگی هواداران خاص این تیم است. هوادارانی که در تمامی سطوح و لیگ‌ها ، از سطح پایین تا برتر، همواره وظیفه هواداری خود را روی سکوها به بهترین شکل به نتیجه رسانده‌اند.

روز گذشته نیز داماش در شرایطی به یک پیروزی دراماتیک و طلایی رسید که قطعا ردپای هواداران در آن پررنگ است. هوادارانی که حتی این روزها که داماش در قعر جدول گزینه اصلی سقوط محسوب می‌شود، وفادارانه تمام سکوهای قابل بهره‌برداری را به خود اختصاص داده و ۹۰ دقیقه بدون سکوت، حامی تیم خود بودند.

داماشی‌ها که به تازگی به لیگ دسته اول صعود کرده‌اند و با توجه به خاطرات شیرین حضور در لیگ برتر، رویاپردازی‌شان بازگشت به سطح اول فوتبال ایران است، نمی‌خواهند بار دیگر مهر سقوط روی نام تیم‌شان بخورد. علیرغم تمامی مشکلات عمده که مهم‌ترین آنها بی‌توجهی مدیران استانی و تامین منابع مناسب است، هواداران و بازیکنان این تیم اما با وفاداری و تعصب خاص خود با تلاش زیاد در صدد دستیابی به امتیازات بقا هستند. روز گذشته آنها بعد از مدت‌ها مقابل تیم پرتلاش شهر راز شیراز در ثانیه پایانی به حق خود و سه امتیاز رسیدند اما مسلما کار پیچیده و دشواری برای رسیدن به هدف نهایی بقا پیش رو دارند. جایی که باید یک شهر پشت آنها باشد و باید دید در این هفته‌های سرنوشت ساز این اتفاق رقم خواهد خورد یا خیر.

????عکس: علی رفعتی

دیگر خبرها

  • دیدار رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با رهبر شیعیان مالی
  • یک شهر به دنبال بقای داماش گیلان
  • فقر و فقدان قدرت خرید اخلاق اجتماعی را مخدوش می‌کند
  • ایمان برای انسان مؤمن امنیت به ارمغان می‌آورد
  • سال‌گذشته زمینه اشتغال ۴۵ هزار نفر زندانی کشور در داخل و خارج زندان فراهم شد
  • مشکلات کاشان شهر به شهر و روستا به روستا احصاء می‌شود
  • یک سوم افراد جامعه ابتلا به مشکلات بی‌اختیاری ادرار را تجربه می‌کنند
  • نگاه مجلس دوازدهم خارج از باندها و جناح‌های سیاسی است
  • تهران آنقدر بزرگ شد که قرار است ۳ تا شود | کدام شهرها مرکز می‌شوند؟
  • شهید مطهری مهذب در اخلاق، مبتکر در روش و فرقان انقلاب بود